ژاپنی ها عاشق ماهى تازه هستند . اما آب هاى اطراف ژاپن سال هاست كه ماهى
تازه ندارد . بنابراين براى غذا رساندن به جمعيت ژاپن قايق هاى ماهى گيرى ،
بزرگتر شدند و مسافت هاى دورترى را پيمودند . ماهى گيران هر چه مسافت
طولانی ترى را طى مى كردند به همان ميزان آوردن ماهى تازه بيشتر طول مى
كشيد.
اگر بازگشت بيش از چند روز طول مى كشيد ماهی ها ديگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه اين ماهى را دوست نداشتند...
مردی را به جرم قتل نزد کوروش بزرگ آوردند!
پسران مقتول خواهان اجرای حکم قصاص بودند. قاتل از کوروش برای انجام مسئولیتی مهم در قبال برادرش سه روز مهلت تقاضا کرد.
شاه پرسید:چه کسی ضمانت تو را خواهد کرد؟قاتل به مردم نگاه کرد و اشاره کرد:این فرمانده.
شاه گفت:ای سپه سالار آراد آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ آراد تاملی کرد و سپس عرض کرد:میدانم و ضمانتش میکنم.قاتل رفت! سه روز مهلت در حال اتمام بود و مردم نگران آراد بودند که حکم بر او اجرا نشود.
اندکی قبل از غروب آفتاب قاتل برگشت و در حالی که بسیار خسته بود بین دستان جلاد قرار گرفت. شاه بزرگ پرسید:چرا برگشتی در حالیکه می توانستی فرار کنی؟
قاتل جواب داد : ترسیدم که بگویند وفای به عهد از بین مردم ایران رفت.
کوروش از آراد پرسید :چرا او را ضمانت کردی؟ پاسخ داد : ترسیدم که بگویند خیر رسانی و نیکی از بین مردم ایران رفت.
در این هنگام پسران مقتول نیر متاثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم زیرا میترسیم که بگویند بخشش و گذشت از بین مردم ایران رفت.
هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا” قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از...
من از هیچکس گله ای ندارم،از هیچ کس توقعی ندارم کسی جانم را از من بگیرد،قلبم را از حلقومم بیرون بیاورد و دور بریزد ،تمام عمر ازارم دهد ،آتشم بزند،هر کار کند،صبر میکنم.از او ناراحت نخوهم بودو اورا بد نخواهم دانست ،به او بد نخواهم گفت.می دانم که انسان ها،دل ها و اندیشه ها و زندگی ها همه بازیچه دست تقدیر اند.
مردم اغلب بی انصاف،بی منطق وخود محورند ولی انها را ببخش، اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش.
اگر موفق شوی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند ولی شریف درستکار باش.
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شب ویران شود ولی سازنده باش.
اگر به شادمانی وآرامش دست یابی حسادت میکنند ولی شادمان باش.
نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش.
بهترین هایت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد ولی در نهایت می بینی هرانچه هست میان تو وخداوند است نه میان تو ومردم.
یه روز یه دختره یه پسره را تو خیابون می بینه خیلی ازش خوشش میاد خلاصه هر کاری می کنه دل پسره را به دست بیاره پسره اعتنایی نمیکنه ، چون فکر می کنه همه دختر ها مثل هم هستند ازاین داستان ها شنیده بود که همه دخترها بی وفا هستند..... خلاصه میگذره ســــه، چـــــهار روز، پسرم دل میده به دختره خلاصه با هم دوست میشن و این دوستی میکشه تا یک سال،... دو سال، سه سال،... چهار... و پنج.... همینطوری با هم بزرگ میشن...
زن و شوهری پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفته بودند. آنها تمام این مدت، حتی یک بار هم با هم دعوا نکرده بودند. همه دوستان و آشنایان آنها میدانستند که هر دوی آنها عصبانی و پرخاشگر هستند. پس چگونه با کمال صلح و آرامش با هم زندگی میکردند؟
یک انسان جزیی از یک کلیت است که کاینات نامیده میشود و در زمان و مکان محدود است. انسان عادات خودو افکار و احساسهای خویشتن را به عنوان پدیده ای جدا از بقیه میشناسد،این ناشی از خطای دید در آگاهی وفریب ذهن اوست.این فریب ذهن برای ما زندانی می آفریند که مارا در چهار دیواری تمایلات شخصی و علاقه و محبت برای چند تن از نزدیکان خود محبوس ومحدود می سازد...